سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

***نسیم معرفت***

 

 

 

به نام خدا


*** ز ورزش تن ما شود تندرست

 


ز ورزش تن ما شود تندرست + صفا یابد آنکس که صِحّت بجُست

شود پرتوان وچالاک وچُست

اگرخواهی شادابی روح وجان

ز ورزش مکن غفلتی ای جوان

علی(ع)  آنکه او  فخرنام آوران

ندیده  کسی  مثل او درجهان

بر او  پهلوانان     کنند   اقتدا

بُوَد  در  همه کارها    پیشوا

برو ای جوان همچو مولا علی

قوی پنجه باش وبه میدان یلی

به  پوریا  درود  پیاپی  فرست

که  مردانگی  را ز مولاگرفت

بسی  پرتوان  بود وبس پیلتن

به  میدان  کشتی چالاک تن

چوبرخوردپوریا به یک بینوا

دراثنای کُشتی شنید او دعا

دعایی زمادربلند شد چنین

الهی  نیفتد  عزیزم   زمین

چوبشنید پوریاچنین ناله ای

به نیکی درایت نمود چاره ای

به ظاهرخودش رابیفکندبه خاک

که از وی  نرنجد دلی  دردناک

 

 

 

سیداصغرسعادت میرقدیم

********************************************************************************************

به روایتی مقبره او در شهر خوی، استان آذربایجان غربی می‌باشد. آرامگاه دیگری نیز منسوب به وی در شهر خیوه ازبکستان وجود دارد و البته آرامگاهی هم در ما بین صومعه‌سرا و فومن این مقبره خود یک مجموعه فرهنگی - تاریخی است و در فاصله قرن‌های هشتم تا چهاردهم هجری (14 تا 20 میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنان‌که در آن نواحی رسم بر این است که پس از مراسم ازدواج برای تبرک به زیارت آرامگاه او می‌روند.

طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالی فرزند پهلوان پوریای ولی بوده و با عنوان محمود قتالی بن پوریای ولی از وی نام برده شده است. برخی از منابع متاخر کلمه «اِبن» که به معنی «فرزند» است، حذف نموده و منابع معاصر نیز هر دو شخصیت را یکی فرض نموده و پهلوان محمود قتالی را مشهور به پوریای ولی ذکر کرده‌اند.

این اشتباه در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی هم تکرار شده‌است. اما باید توجه داشت که پهلوان محمود قتالی هر چند که عارف و پهلوان نامداری بوده و آثاری هم با یادگار گذاشته، ولی هرگز در شهرت و نام‌آوری به پدرش پهلوان پوریای ولی نمی‌رسید.

پس می‌توان گفت آرامگاه پهلوان محمود قتالی فرزند پوریای ولی است که در شهر خیوه در 25 کیلومتری جنوب شهر اورنگ مرکز خوارزم اُزبَکستان می‌باشد.[2]


......داستانی است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشته‌های دور درباره  پوریای وَلی سینه به سینه نقل شده‌است و ما نمی‌توانیم از داستان‌های که مردم بصورت سینه به سینه نقل می‌کنند. به سادگی بگذریم. به هر حال این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است که:

جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.

پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.

خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.

مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچ‌کس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد.

ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C_%D9%88%D9%84%DB%8C

 

***(کلیک کنید)مذهب پوریای ولی






تاریخ : چهارشنبه 94/8/13 | 6:52 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.